سوال- آقای پیوندی، از دیدگاه شما، نسل زد چه ویژگی ها و مشخصه هایی دارد که آنها را از نسل های قبلی متمایز می کند؟ آیا می توانیم بگوییم که این نسل تفاوت های عمیقتری با نسل های قبل خود دارد؟
سعید پیوندی: پیش از سخنی شاید باید یک نسل را تعریف کرد. در جامعه شناسی معمولا کسانی را که در یک دوره ۱۵ ساله متولد میشوند را یک نسل مینامند. جامعهشناسی از همان دهههای گذشته به موضوع جایگاه هر نسل و رابطه بین نسلها توجه کرد و کسانی مانند مانهایم این پدیده را بخشی از پویایی اجتماعی جوامع هم می دانست. از نظر مانهایم یک نسل شامل یک گروه سنی می شود با اعضای کم و بیش هم سنی که در یک مکان زندگی میکنند و داراي تجربههای اجتماعی و تاریخی تا حدودی شبیه به یکدیگر هستند. با چنین تعریفی میتوان از ورودیهای گوناگون مانند سن، تجارب مشترك، چند و چون روندهای جامعهپذیری، شرایط زیستی و یا رخدادهای مهم تاریخی همچون جنگ، انقلاب، بحران یا حادثه سیاسی مهم و یا اتفاقات طبیعی براي تحلیل یک نسل و یا مقایسه با نسلهای قبلی و یا بعدی به بحث پرداخت. نسلها معمولا نوعی دیالکتیک تداوم و گسست فرهنگی و نظام ارزشی را نمایندگی میکنند. تجربیات تاریخی متمایز هر نسل در مقایسه با نسلهای پیشین و یا پدیدارشدن نسلهایی با چهارچوبهای فرهنگی، رفتاری و اخلاقی متفاوت، با روندهای توسعه اجتماعی هم رابطه دارد. هر نسل جدید در جامعهای به دنیا میآید و به زندگی اجتماعی گام میگذارد که توسط نسلهای قبلی به وجود آمده، همزمان هر نسلی هم در روند کنشهای متقابل جمعی مهر و نشان خودش را هم بر فرهنگ، نظام ارزشی و سبک زندگی زمان خود می زند. نکته مهم این است که یک نسل گروه اجتماعی کاملا همگون نیست و هر نسلی در جامعهای رشد میکند که هویت یکپارچه ندارد و کثرت هویتی و فرهنگی به بخشی از واقعیتهای چند سویه جوامع امروزی تبدیل شده است.
نکتهای که شاید امروز در رابطه با تعاریف دهههای گذشته باید به آن اشاره کرد جهانی شدن بیش از گذشته پدیده نسلها و زندگی شبکهای نسلهای کشورهای مختلف است. پدیده نسلی و ظهور نسلهای جدید متفاوت در کشورها دارای وجود اشتراک زیادی هم هست و همین سبب میشود که نسلها شاید بیش از گذشته دارای برخی ویژگیهای مشترک در سطح کلان و جهانی هم باشند. این همگرایی روزافزون با توسعه ارتباطات و رسانهها شتاب هم گرفته است.
حال اگر به نسل زد برگردیم باید گفت که این نسل یک پدیده جهانی است و در دورانی زندگی میکند که چند دگرگونی مهم با یکدیگر تلاقی کردهاند. رشد فردیت جدید به ویژه در رابطه با شکلگیری شبکهها و دنیای مجازی رابطه میان جوانان با جامعه و نسلهای گذشته را دستخوش نوعی بحران اگزیستانسیالیستی و آنتروپولوژیک (انسان شناختی) کرده است. دنیای مجازی و دسترسی آسان جوانان به آن رابطه با زمان، با فاصله و با تولیدات فرهنگی مانند موسیقی و تصویر را بسیار دگرگون کرده است. شاید بتوان گفت این نسل به دلیل زندگی شبکهای در ابعاد جهانی، دسترسی آسان به اطلاعات و دانش و یا رابطه جدید با زمان شکاف ژرفتری با نسلهای پیشین زندگی می کند. از میان این شکافها میتوان به نوع نگاه به نهادهای رسمی مانند آموزش، خانواده، دولت، موسسات اقتصادی، أحزاب یا سازمانهای مدنی هم اشاره کرد که اعتبار و نفوذ گذشته خود را گاه از دست دادهاند.
آنچه در ایران رابطه نسلها و شکاف نسلی را شاید بیش از سایر کشورها بحرانی میکند دولتی است که در تلاش تحمیل هژمونی فرهنگی و هویت مذهبی به همه جامعه است. واقعیت این است که نسل زد در ایران، جامعه و نسل های گذشته را بخاطر سبک و سیاق زندگی، ذهنیت و فرهنگ خود شگفتزده کرده است. نسل زد نماد شکست حکومت دینی و جامعهای است که در درون خود و از پائین سکولار شده است. نسلهای گذشته بخاطر کنترل اجتماعی گسترده و فشار نهادهای رسمی خود را با شماری از محرومیتها و اجبارها شاید آسانتر سازگار میکرد و یا دست کم واکنش شدیدی نشان نمیداد و گاه به زندگی دوگانه و زیرزمینی روی میآورد. نسل زد با وجود زندگی در فضای فرهنگی دینزده و کنترل اجتماعی فراگیر به گونه بی پروا تضاد خود با فرهنگ حکومتی را در عرصه عمومی به نمایش میگذارد و هنجارهای رسمی را به چالش میکشد.
دو- بسیاری از جوانان نسل زد در دورهای از تغییرات سریع فناوری و اجتماعی به بزرگسالی میرسند. از نظر شما این تحولات چگونه بر روی نگاه و امید آنها به آینده تاثیر می گذارد؟
سعید پیوندی: همه شواهد نشان می دهند که نسل جوان ایران به صورت شبکهای زندگی میکند و با دنیای امروزی و نسل جوان جهانی ارتباطات گسترده ی دارد و به خوبی میداند در کشورهای دیگر چه میگذرد. نگاه آنها به ایران هم با چنین شناختی از دنیا و زمانه کنونی شکل میگیرد. نسلهای گذشته که گاه به خودشان "نسل سوخته" هم میگفتند و یاد گرفته بودند با سرکوب فرهنگی، ممنوعیتها و محدودیتها به گونهای کنار بیایند، راهحلهای جایگزین پیدا کنند با هنجارشکنی غیرمملوس، نیمهپنهان و قابل تحمل برای حکومت شرایط بهتری برای زندگی خود فراهم آورند. سطح و میزان انتظارات نسل کنونی تفاوت محسوسی با گذشته دارد آنها با حرکت از وضعیت جوانان در بقیه کشورها از خودشان و از جامعه میپرسند چرا ما باید همان آزادیها و شرایط زندگی هم سن و سالهای خودمان در دنیای امروز را نداشته باشیم. درصد بسیار بالا میل به مهاجرت در میان جوانان در نظرخواهیها و در کارهای میدانی بازتاب میزان نومیدی جوانان به آینده کشور و امکان تغییرات مثبت در آن است. ما البته هنوز به خوبی نمیدانیم وقتی این نسل به سن بزرگسالی رسید چگونه با بازار کار، جامعه، خانواده و یا سیاست کنار میآید اما بدون تردید فرهنگ و درک امروزی این نسل و شتاب تغییرات در فناوری و مسائل زیست محیطی عوامل مهمی برای تغییرات رفتاری این نسل در آینده خواهند بود. برای مثال پژوهش های اولیه بر روی نسل جدید در بازار کار نشان می دهد که آنها شاید بیش از نسلهای قبلی به رضایت و حس خوب از شرایط کار و رابطهای که با خود شغل دارند اهمیت میدهند. نکته مهم دیگر "حالگرایی" و اهمیتدادن به زندگی این دنیایی و "اینجا و اکنون" این نسل و در مقابل توجه کمتر به گذشته و آینده است. باید منتظر ماند و دید.
سه- با توجه به تغییرات سریع در فناوری و ارتباطات، شما آینده آموزش و پرورش برای نسل زد را چگونه می بینید؟ آیا سیستمهای آموزشی کنونی توانسته اند با نیازهای این نسل همگام شوند؟
سعید پیوندی: خانواده و آموزش رسمی دو نهادی هستند که در آن نسلهای گوناگون با یکدیگر تلاقی میکنند و باید با یکدیگر نوعی از گفتگو و همزیستی را تعریف کنند و شکل دهند. به همین خاطر هم هر دو نهاد در مرکز تکانههای اجتماعی اصلی جامعه امروزی هستند. نظام آموزشی در رویارویی با این چالش دشوار در جستجوی راهحل است و این کار آسانی نیست چرا که برخی تحولات مانند دور شدن جوانان از آنچه که ما دانش "مشروع" و رسمی مینامیم و یا تن ندادن به اقتدار سنتی معلمان و نهاد آموزش رابطه با نسل جدید را دشوار کرده است. منظور من از دانش مشروع برای مثال محتوای برنامه درسی است که به نام دنیای آکادمیک و نهاد علم به نسل جوان عرضه میشود. در ایران ما با اشکال بسیار حاد این شکاف بیننسلی و اعتبار گفتمان و شیوه کار نظام آموزشی سر و کار داریم.
در ایران بحران میان آموزش و نسل جدید بسیار ژرف است. ظهور نسلهای جوانی که از سنین کم، بیپروا فرهنگ حکومتی و هنجارهای رسمی دینی را به چالش میکشند نشان میدهد که پروژه ایدئولوژیک-آموزشی جمهوری اسلامی در عمل ناکام مانده است. واقعیت این است که بخش بزرگی از دانشآموزانی که روندهای جامعهپذیری خود را در درون یک نظام آموزشی بسته مکتبی و دینزده تجربه میکنند به اشکال گوناگون به شورش علیه ایدئولوژی آن دست میزنند. عامل اول این شکاف و بحران میان نسل جوان و نهاد آموزش فلسفه عمومی و درکی که حکومت از جایگاه و نقش نهاد آموزش و هدفهای آن دارد. برای بسیاری از دست اندرکاران آموزش چیزی نیست جز شستشوی مغزی و تسخیر ذهن و عقل نسل جوان و انتقال مجموعهای از دانش و ارزشهای دینی به نسل جوان. وظیفه قدسی جوانان هم از نظر حکومت به یادگیری منفعل مطالب و درونی کردن هویت و باورهای اسلامی فرو کاسته میشود.
عامل دوم در گسست نسل جوان، پیام و گفتمان ناساز با روح زمانه نظام آموزشی است. برنامه درسی از زمانها، روایتها، مطالب و ارزشهایی برای نسل جوان سخن به میان میآورد که برای بسیاری قابل درک نیست و دانشآموزان نمیتوانند رابطهای معنادار با این دانشِ گذشتهگرا و سنتزده پیدا کنند. برای مثال شخصیتهای اصلی کتابهای درسی ایران را چهرههای مذهبی مانند امامان، پیامبران، رهبران دینی و سیاسی، عاشقان شهادت و ایثار در راه خدا و دین تشکیل میدهند. تصویر جنسیتزده و غیرمدرن زن در کتابهای درسی یا تلاش برای تحمیل یک هویت یکپارچه و عبوس یکی دیگر از نشانههای این شکاف فرهنگی مهم میان حکومت و نسل جوان است.
عامل سوم اشباع مدرسه از تبلیغات تکراری کسالتآور، مرگزده و حزنآلود دینی و سیاسی است. کلاسهای دینی و قران و مطالب دینی در کتابهای دیگر و نیز دهها آئین اجباری سیاسی-ایدئولوژیک که دین حکومتی را ترویج میکنند حدود یک چهارم زمان آموزشی هفتگی را در بر میگیرند. مدرسه عبوس و ایدئولوژیزده تأثیر وارونهای بر جوانان دارد و دینگریزی پیآمد طبیعی آن است.
عامل چهارم روشهای آمرانه و انسانزدایی شده و سیاست نظارت پلیسی و تنبیه است که در برخورد با نسل جوان دنبال میشود. مدرسه به جای فضای زندگی شاد جوانی، مکانی است برای تحقیر دایمی نسل جوان، دخالت در امور خصوصی آنها و تحمیل هنجارهای سختگیرانه، ممنوعیتها و یک روزمرهگی آزاردهنده. گفتگوی بین نسلی و درک نسل جوان در فرهنگ آموزشی جایش را به ترویج آمرانه اخلاق و معنویت دستوری و حکومتی داده است.
این گونه است که شورش خاموش و یا آشکار نسل جوان علیه ایدئولوژی و گفتمان حکومت از مدرسه آغاز میشود. نهادی که وظیفه تربیت شهروندان آینده و تدارک جامعه فردا را بر عهده دارد به دستگاه بیزاری آنها از فرهنگ رسمی و گسترش رفتارهای هنجارشکنانه تبدیل شده است. نسل جوانی که از طریق زندگی و مناسبات شبکهای با دنیای امروز دررابطه است فرهنگ خود را در بیرون از نهاد آموزش و علیه آن شکل میدهد.
در سالهای پس از ۱۳۵۷ بخش بزرگی از دستاندرکاران حکومتی سادهانگارانه فکر میکردند که با یک نظام آموزشی سراپا مکتبی، برنامه درسی "اسلامی شده" و معلمان وفادار به حکومت میتوان فرهنگ و ارزشهای شیعه انقلابی را به گونه یکسویه و خطی به نسل جوان تزریق کرد. با وجود واکنش منفی، دلزدگی و فرار نسل جوان از نظام آموزشی سیاستگذاران حکومتی هیچگاه نخواستهاند به سراغ چرایی آن بروند. آنها با لجاجت نمیخواهند بپذیرند که مدرسه و دانشگاه نه مکانی برای تربیت رباتهای مومن که فضایی برای پرسشگری، چند و چون کردن و فهم خلاق و سنجشگرانه دنیای کنونی است. آموزش و یادگیری روندی فعال و چندسویه است و نسل جوان به عنوان سوژه درباره محتوا و پیام آموزشی میاندیشد و به آن معنا میبخشد.
چهار- به نظر شما نسل زد چگونه به مسائل سیاسی و دموکراسی مینگرد؟ آیا این نسل تمایل بیشتری به مشارکت فعال در سیاست دارد یا از سیاست های سنتی دوری می کند؟
سعید پیوندی: دگرگون شدن رابطه جوانان با دنیای سیاست و کنشگری سیاسی پیش از پدید آمدن نسل زد آغاز شد. جنبشهای گوناگونی که از سال ۲۰۰۰ در چهارگوشه دنیا از جمله در خاورمیانه با مشارکت گسترده جوانان به وجود آمدند تا حدودی بازتاب این دگرگونی تدریجی هستند. نقش شبکههای مجازی و زوال نفوذ سازمانهای مدنی سنتی و یا روشنفکران و نخبگان مرجع از جمله شاخصهای مهم رابطه نسل جوان با سیاست بودند. به نظر میرسد با نسل زد این روندها شتاب بیشتری گرفتهاند. برای مثال در ایران ما شاهد آن هستیم که این نسل سیاست را همان گونه نمیبیند که نسلهای گذشته. ما با جوانانی سروکار داریم که کمتر آرمانگرا هستند و بیشتر از ورودی مسائل انضمامی و به صورت پراگماتیک به سیاست میپردازند. چند و چون سیاستورزی و کنشهای سیاسی آنها هم متفاوت است. فعالیتهای شبکهای، استفاده گسترده از شبکههای مجازی و تشکلگریزی و دوری از سازمانهای مدنی در جمله رفتارها و ذهنیت نسل جوان اهمیت فراوانی دارند. یکی دیگر از سنجههای مهم مشارکت نسل جدید شکلگیری نمادهای جدید در مبارزات اجتماعی است. اگر به تجربه مبارزه علیه حجاب اجباری و یا جنبش ۱۴۰۱ برگردیم میتوانیم بگوئیم که شخصیتهای هنری و ورزشی به الگوهای مهم نسل زد تبدیل شدهاند و تا حدودی هم جای رهبران سنتی را گرفتهاند.
نوآوری دیگر مهم این نسل ادغام خواستهای مربوط به آزادی بدن و سبک زندگی در آزادی های سیاسی و مدنی است. برداشتن حجاب، رقص جمعی، نمایشهای خیابانی یا رفتارهای هنجارشکنانه از رابطه نوپدید با بدن و یا ابراز وجود در میان نسل جوان و به ویژه دختران حکایت میکنند. همین گرایش را در حوزه روابط جنسی خارج از چهارچوب رسمی میتوان دید. بخش بزرگی از جوانان امروز در رفتارهای جنسی و رابطه با بدن خود هنجارشکن شدهاند و این را برخلاف نسلهای گذشته بدون ترس و إحساس گناه در عرصه عمومی به نمایش میگذارند. اگر برای حکومت بدن زن مکان گناه و نفی "زندگی مومنانه" است برای نسل جوان بدن به نماد آزادی و لذت از زندگی ایندنیایی تبدیل شده است. تابوشکنیها پاسخ جوانان به حکومتی است که توانایی درک جامعه و نسل جوان را ندارد و لجوجانه سیاست پوشاندن آمرانه بدن زن را پی میگیرد. حکومت پوشیدگی را به نماد اقتدار سیاسی و مشروعیت دینی خود تبدیل کرد. زنان با تابوشکنی و زیرپاگذاشتن هنجارهای رسمی به جنگ آشکار با سیاستها و دنیای ارزشی حکومت روی آوردهاند. این گونه زنان تن خود را از حکومت و جامعه مردسالار پس میگیرند و سهم خود را در مبارزه برای آزادی های شهروندی و دمکراسی ایفا می کنند.
نسلهای گذشته نوعی تفکیک میان آزادی سیاسی، دمکراسی و آزادیهای فردی احترام به کرامت انسانی بوجود آورده بودند. برای مثال در جنبش سبز و حتا در حرکتهای فمینیستی مانند کمپین یک میلیون امضاء حرف چندانی از حجاب اختیاری و یا پایان سلطه حکومت بر بدن شهروندان در میان نبود. برای همگان در آن زمان حجاب یا رهایی بدن از سلطه حکومت زیر مجموعه آزادی سیاسی بودند. فرض این بود که اگر آزادی سیاسی کسب شود به خودی خود راه طرح مسائل دیگر هم گشوده میشود. تفاوت نسل جدید با نسلهای گذشته این است که این دو مقوله را از یکدیگر جدا نمیکند و آزادی بدن و یا حق شاد زیستن را جزیی از آزادی به مفهوم عام می بیند.
پنج- جهانی شدن و فرهنگ جهانی چه تاثیری بر هویت و ارزش های نسل زد گذاشته است؟ آیا این نسل بیشتر به سمت ارزش های جهانی گرایش دارد یا هنوز ارزش های محلی و ملی برای آنها اهمیت دارد؟
سعید پیوندی: این پرسش درباره رابطه میان فرهنگهای بومی و ملی در رابطه با فرهنگ جهانی در بسیاری از کشورها مطرح است. ما در ایران با هویتهای آسیب دیده، شوربخت و بحرانی سر و کار داریم. حکومت دینی برآمده از جنبش انقلابی در سال ۱۳۵۷ بر این باور بود که با در دست گرفتن انحصاری رسانهها و اسلامیکردن نهادهای فرهنگی به ویژه آموزش روح جامعه و نسل جوان را تسخیر میکند و شهروندان به افراد مومن و معتقد به نظام ارزشی حکومتی تبدیل میشوند. تلاش برای خالص سازی هویتی و یکپارچه کردن فرهنگی که با اعلام جنگ به هویت ملی و هویتهای دیگر از جمله هویتهای اتنیکی یا اقلیتهای دینی همراه بود به گونهای آشکار شکست خورده است. حکومت جنگ فرهنگی را به جامعه و به نسل جوان باخته است ولی جامعه ما هم از نظر فرهنگی آسیبهای فراوانی دیده و ما در مقابل فرهنگهای دیگر به شدت آسیبپذیر شده ایم. به سخن دیگر ما در رقابت جهانی و داد و ستد فرهنگی با دنیا کمرمق شده ایم. حوزههای هنری ما مانند سینما و درسالهای اخیر موسیقی هم توانستهاند با اشکال گوناگون نافرمانی و مقاومت به ادامه حیات فرهنگ سکولار و مستقل از دولت که نماینده جامعه متحول شده ایران است یاری رسانند. ولی این تلاشهای تحسینانگیز جبران خلاء عظیم فرهنگی و ناترازی در رابطه با فرهنگ جهانی را نمیکنند. به همین دلیل هم ما شاهد سقوط دردناک اعتماد به نفس فرهنگی جامعه در مقایسه با سایر کشورها هستیم و نسلی بیدفاع از نظر فرهنگی داریم. نسل جدید نه می تواند از تعلق خود به جامعه و فرهنگ ایران إحساس غرور کند و نه با دستان پر به داد و ستد فرهنگی با دنیا دست زند.
شش- چطور نسل زد با استفاده از شبکه های اجتماعی هویت خود را تعریف و ابراز می کند؟ آیا این رسانه ها باعث تغییرات عمیقی در ساختارهای اجتماعی و فردی شده اند؟
سعید پیوندی: شواهد و کارهای میدانی نشان میدهند نسل زد بدن و زیستن شاد یا ارتباط با فرهنگ جهانی را بدون إحساس گناه تجربه میکند. مفاهیمی مانند "غربزدگی"، "خودباختگی فرهنگی"، "بازگشت به خویش" برایش بیمعنا شده اند. نسل ما مدرنیته، شادی، لذت، نمایش بدن در عرصه عمومی را با نوعی إحساس گناه زندگی میکرد. گویی این پدیده ها غیر بومی و غربی هستند و ما آن را به عاریت گرفتیم مانند وصله ناجوری بروی حجب و حیا و شرم و اصالت شرقی. چنین احساسی در نسل زد به چشم نمیخورد. بسیاری دیگر فکر نمیکنند که زندگی کردن به سبک غربی، گوش دادن به موسیقی کشورهای دیگر و یا رقصیدن مانند جوانان جهان، زیر پاگذشتن ارزشهای مذهبی تحمیل شده از سوی دولت نوعی ناهنجاری فرهنگی و یا پشتکردن به فرهنگ خودی است.
رابطه با بدن شاید یکی از مهمترین شکافهایی باشد که نسل زد در مقایسه با بقیه نسلها تجربه میکند. بدن به عنوان لنگرگاه زندگی و شادکامی (به قول مرلو پونتی فیلسوف فرانسوی) در حقیقت آنتیتز فرهنگ حکومتی است که بدن را برای شهادت، پرهیزکاری میخواهد. بدنی در انتظار بهشتی که در آخرت به او وعده داده شده و به بهای رنج و محرومیت و پس زدن لذت و شادی نباید گناه کند. نسل زد به زندگی این دنیایی باور دارد و نمیخواهد حکومت صاحب بدن او باشد. این گونه است که این نسل بدن را از چنگ حکومت بیرون کشیده است. آنچه که فوکو زیست-سیاست (Biopolitic) نام داده بود در رابطه میان حکومت و جامعه به چشم می خورد نسل زد این چرخه سلطه بر بدن را به چالش کشیده است و بدن معترض به نماد کنشهای روزمره آنها تبدیل شده است.
هفت- به نظر شما نسل زد چطور با نابرابری های اجتماعی و اقتصادی مواجه می شود؟ آیا این نسل رویکرد متفاوتی نسبت به عدالت اجتماعی و اقتصادی دارد؟
سعید پیوندی: شاید باید نسل زد را در تقاطع با عوامل دیگر مانند جایگاه طبقاتی، جنسیت، تعلق یا عدم تعلق دینی و اتنیکی هم مورد بررسی قرار داد. به سخن دیگر اشکال گوناگون سلطه و تبعیض در جامعه چگونه توسط نسل زد دیده میشود و یا جوانان متعلق به گروههای تهیدست جامعه چه تفاوتهایی دارند با سایر گروههای اجتماعی. من هنوز به کارهای پژوهشی مهمی در این زمینه در داخل ایران برنخوردم. اما کارهای میدانی مربوط به جنبشهای اعتراضی ۹۶ و ۹۸ نشان میدهند که بسیاری از جوانان دستگیر شده و یا حتا کسانی که جانشان را از دست دادند خاستگاه طبقاتی کارگری داشتند و یا کسانی که بیکار بودند و یا نوعی سقوط طبقاتی را بخاطر کاهش قدرت خرید و یا بحران اقتصادی تجربه کرده بودند. در جنبش زن، زندگی، آزادی هم بخشی از جوانان از طبقات فرودست بودند. در میان جوانانی که در جریان جنبش ظالمانه اعدام شدند هم کسانی از طبقات تهیدست میبینید. این واقعیتها نشان میدهند که جوانان تهیدست هم خودشان را بخشی از نسل جوان میبینند و هم نماینده طبقات محروم هستند. میل به زیستن به گونه طبقه متوسط و شهروند برابر حقوق امروز به فرهنگ همه طبقات جامعه سرایت کرده است. به همین خاطر هم مطالبات مربوط به عدالت اجتماعی نزد جوانان شاید قابل تفکیک از خواستهای "طبقهمتوسطی" جوانان نباشند. مسئله مهم در ایران پیوند میان کنش های اعتراضی است. همزمان باید گفت که تا کنون متاسفانه کنشهای کارگری و معیشتی تلاش لازم برای همبستگی فعال تر با جوانان و خواست هایی مانند برابری جنسیتی یا آزادیهای شهروندی انجام ندادهاند.
هشت- نسل زد در عصری زندگی می کند که با بحران های زیستمحیطی زیادی مواجه است. آیا این بحرانها باعث شده که نسل زد نگرانیهای خاصی نسبت به آینده محیط زیست داشته باشد؟
سعید پیوندی: ما در کشوری زندگی میکنیم که تجربه دردناک بحران چند سویه زیست محیطی را از سر میگذارند. در حالت عادی جوانان میبایست مهمترین گروه اجتماعی در مبارزه با آسیبهای زیست محیطی، درونیکردن رفتارها و فرهنگ توسعه پایدار و احترام به محیط زیست باشند. آموزش توسعه پایدار و درونی کردن فرهنگ زیست محیطی باید در جریان یک آموزش زنده، پویا و در روند گفتگوی سنجشگرانه میان نسلها شکل گیرد. مسئله فقط بر سر یاد گرفتن و آگاه شدن نیست. باید نگاه به سبک زندگی و رابطه با طبیعت و شیوه مصرف ... دگرگون شود. حال باید دید نسل جوان بر بستر چه جامعه و پویایی اجتماعی و آموزشی یاد می گیرد به شهروند با مسئولیت و وجدان زیستمحیطی تبدیل شود.
در نظام آموزشی ما درسی با همین عنوان برای دوره دوم دبیرستان وجود دارد و در کتابهای درسی دیگر هم موضوعات زیست محیطی مطرح میشوند. مشکل اما بیاعتباری گفتمان آموزش رسمی و حکومتی است که نظام آموزشی را در جهت هدفهای ایدئولوژیکی تمامیتگرای خود به گروگان گرفته است. همین واقعیت سیاسی-آموزشی و دلزدگی دانشآموزان از فضای درس و مدرسه هم سبب میشود نسل جوان نتواند مانند سایر کشورها رابطه معنادار با آموزش و دانش زیست محیطی برقرار کند. از سوی دیگر جامعه مدنی نیز امکانات محدودی برای گسترش فرهنگ زیست محیطی دارد. در چنین شرایطی منابعی که نسل جوان برای آموختن و تغییر رفتارهای خود برخوردار است تا حدودی محدودند. برخی دادهها نشان میدهند نوعی وجدان زیست محیطی در میان نسل جوان در ارتباط با دنیای امروز و بحران محیط زیست شکل میگیرد. ولی هنوز معلوم نیست گستره و ژرفای این فرهنگ نوپدید چه اندازه است.
نه- آیا نوع ارتباطات خانوادگی و اجتماعی در بین نسل زد متفاوت از نسل های گذشته است؟ آیا میتوان گفت این نسل به نوعی روابط متفاوتی را ترجیح می دهد؟
سعید پیوندی: نسل زد بسیاری از روندهای دگرگونساز در روابط خانوادگی و اجتماعی که از اواخر قرن بیستم آغاز شده بود را شتاب بخشیده است. سمت و سوی اصلی این تحولات به کاهش اقتدار (اتوریته) خانواده، والدین و نسل های بزرگسال، برابری جنسیتی و یا سکسوالیته هنجارشکنانه مربوط میشود. نسل زد خواهان نظارت و دخالت کمتر خانواده و دیگر نهادهای جامعه پذیری است و آزادی عمل و اعتماد بیشتر. دسترسی به شبکههای مجازی ابزاری مهم برای تحقیق این خواستها و رابطه با دیگران و جهان در اختیارش قرار میدهد. نسل جدید از طریق شبکههای پرشمار با دنیای امروز و فضاهای فرهنگی گوناگون در ارتباط است و زندگی و دنیای ذهنی او فقط شامل محیط اطراف نمیشود. وجود حکومت دینی و تلاش برای تحمیل کنترل اجتماعی فراگیر سبب خشم و واکنشهای هنجارشکنانه شدیدتر از سوی نسل جوان میشود. میان حکومت و بخش بزرگی از خانوادهها میدان نبرد بزرگی بر سر نظام ارزشی و اخلاقی شکل گرفته است. سکسوالیته نسل جوان یکی از عرصه هایی است که در آن نظام ارزشی سنتی و دینی دستخوش بحران و تلاطم شده است. جالب است که حکومت در نظام آموزشی با افزودن درسی به نام سبک زندگی و خانواده تلاش میکند سدی در برابر امواج فرهنگی هنجارشکنانه، روابط دختران و پسران جوان، مدهای فرهنگی و هنری و یا مهار سکسوالیته جوانان از طریق محدود کردن زندگی جوانی در قالبهای شرعی و سنتی بوجود آورد. شعار اصلی نسل جدید کتابهای درسی حیات طیبه و فضیلت آن است. اما ده سال پس از این تلاش فرهنگی حکومت ما شاهد شتاب گرفتن شکاف های فرهنگی و اخلاقی نسل زد با دنیای ارزشی حکومت هستیم.
ده- از نظر شما، چگونه تکنولوژی به بخش جداییناپذیر زندگی روزمره نسل زد تبدیل شده است و چه پیامدهایی می تواند برای آینده این نسل داشته باشد؟
سعید پیوندی: پژوهشهای میدانی و بحثهای دانشگاهی پرشماری درباره رابطه نسل جدید با فنآوری اطلاعات و ارتباطات وجود دارد. بخشی از این ادبیات انتقادی و بدبینانه است و بسیاری نگران پی آمدهای منفی این ابزار بروی نسلی هستند که شب و روز در فضای مجازی به گشت و گذار و سیر و سیاحت مشغول است. مسئله اصلی رابطه میان انسان و تکنولوژی و سرنوشت انسان "دیجیتالزده" است. این نگرانیها بیشتر به روندهای هویتیابی، سلامت روان، رابطه با اشکال سنتی یادگیری، مناسبات اجتماعی، تعاملات بین نسلی و یا روندهای جامعهپذیری کنترل نشده بر میگردند. برای مثال پژوهشهای میدانی نشان میدهند کودکانی که بیش از دو ساعت در روز در شبکههای مجازی بمانند از نظر رابطه با دیگران و نیر مهارتهای خواندن و نوشتن در معرض آسیب قرار دارند. در تجربه جامعه انسانی دگرگونیهای پرشتاب همواره نگرانیآور و پرسشبرانگیز بودهاند. در بسیاری موارد اما جوامع انسانی توانستهاند به نوعی تکنولوژی یا تغییرات تکنیکی و ساختاری را اهلی و رام کنند و از اثرات منفی احتمالی بکاهند. آن چه در شرایط کنونی بر نگرانیها میافزاید شتاب تغییرات تکنولوژیک، نوپدید بودن برخی پیآمدهای انسانی و اجتماعی و کندی راه حلهای اجتماعی است. این شکاف با پدیده دیگری همراه شده است که به آن میتوان بحران انتروپولوژیک رابطه بین نسلی نام داد. نسلهای بزرگسال به گونه فزاینده حس میکنند أوضاع از کنترل آنها خارج شده است و مهار نسل جوان به امر ناممکن تبدیل میشود. در حقیقت برای نخستین بار در تاریخ نوجوانان مهارتهایی بسیار فراتر از والدین خود و دیگر بزرگسالان خانواده در دسترسی به فنآوری اطلاعات و ارتباطات دارند. این شکافها و دگرگونیها سبب میشوند بسیاری از خود بپرسند ما به کجا میرویم. همین پرسشها در نظام آموزشی و نوع ادغام فنآوری دیجیتال در فرایند تدریس و یادگیری و یا نقش هوش مصنوعی به میان کشیده میشوند.
یازده- شما چگونه ارتباط بین نسل زد و جنبش "زن، زندگی، آزادی" را می بینید؟ آیا می توان گفت این جنبش به نوعی نمایانگر صدای نسل زد در جامعه است؟
سعید پیوندی: در سطح ملی، به جز در کردستان و بلوچستان، نسل زد بازیگر و حامی اصلی جنبش زن، زندگی، آزادی بود. نسل زد نه تنها فعالانه در این جنبش مشارکت کرد که از طریق مطالبات، کنشها و رفتارهای ویژه مهر و نشان خود بر روی سمت و سو و مطالبات آن گذاشت. جنبشهای اجتماعی در همه دنیا هم بازتاب تحولات ژرف در درون جامعه هستند و همزمان پرده از واقعیتها و پدیدههایی که هنوز در وجدان جمعی جامعه حضور ندارند برمیکشند و آنها را رویتپذیر میکنند. رابطه نسل زد با پدیده بدنیت و یا نمایش بدن در عرصه عمومی، شادی زیستن و یا فرهنگ شادی امر پنهانی در جامعه نبود ولی میان نگاه کردن و دیدن تفاوت مهمی وجود دارد. رویت پذیری یک پدیده با مشروعیت آن در جامعه هم ارتباط دارد. جنبش زن، زندگی، آزادی یک مورد انضمامی مهم در این زمینه به شمار میرود. این جنبش جنگ فرهنگی که به صورت زیرزمینی و یا نیمهپنهان در جامعه میان جوانان و نظام ارزشی مرگزده، گذشتهگرا و فردیت ستیز حکومت وجود داشت را به عرصه عمومی کشاند. بازیگران اصلی این کنش جمعی اعتراضی با تکیه کردن بر فرهنگ شادی این دنیایی و پشت کردن به فرهنگ مرگزده اندوه و عزا به نماینده دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی که در دو دهه اخیر شتاب گرفته اند تبدیل شدند. چیزی در هوشیاری جامعه درباره این نسل و مطالبات آن دگرگون شد.
دوازده- به نظر شما جنبش "زن، زندگی، آزادی" چگونه بر آگاهی اجتماعی نسل زد تاثیر گذاشته است؟ آیا این جنبش توانسته نقش مهمی در شکل گیری هویت اجتماعی و سیاسی این نسل ایفا کند؟
سعید پیوندی: جنبشهای اجتماعی فرصتهایی ویژه و کمنظیر برای یادگیری و ساخت و پرداخت یک وجدان و هوشیاری جدید در میان شهروندان و خود کنشگران هستند. مشارکت در یک کنش جمعی نه فقط یک رفتار و پراتیک که یک امر سوبژکتیو (ذهنیتی) و اینتر سوبژکتیو (میان ذهنیتی است). پیوستن به یک کنش بدون ذهنیتسازی و اندیشیدن درباره آن و یا گفتگو با دیگران ممکن نیست. این فقط ظلم یا سلطه نیست که شهروندان معترض را به وجود آورد. بدون ذهنیت سازی، تحول ذهنیتی و ساخت و پرداخت آگاهی و هوشیاری جدید مشارکت کنشگرانه هم وجود ندارد. بسیاری از جوانانی که در آین جنبش به میدان آمدند شاید تا چند هفته پیش از آن هیچگاه در یک کنش جمعی اعتراضی شرکت نکرده بودند و یا با وجود مخالفت با هنجارهای رسمی و یا برخی رفتارهای هنجارشکنانه جرات بیان علنی مخالفت خود در کوچه و خیابان را نداشتند. جنبش زن، زندگی، آزادی با ترسزدایی به نسل جوان اجازه داد برای نشان دادن خشم خود و یا طرح مطالبات به خیابانها بیایند و حکومت و نظام ارزشی آن را به چالش بکشند. همین سخن را درباره مشروعیتزدایی از حجاب اجباری و یا نظام اخلاقی حکومت دینی میتوان بیان کرد. از سوی دیگر ویژگی مهم جنبش زن، زندگی، آزادی وجود نوعی پویایی هویتی بود که با کمک هنر اعتراضی، کنش میدانی و شبکههای اجتماعی توانست شکل گیرد. نمادهای این جنبش در عرصه هنر به الگوهای فرهنگی این نسل هم تبدیل شدند. کارهای فرهنگی در موسیقی، نقاشی، سینما و دیگر حوزهها نقش مهمی در ساخت و پرداخت هویت جمعی و تقویت انسجام درونی گروه های معترض، مشروعیت بخشی به خواستهای آنها و یا تقویت حس تعلق به یک جنبش، به یک فلسفه و سبک زندگی، به یک درک از شهروندی مدرن بازی کردند. اگر ترانه "برای ..." شروین را یک رفرانس مهم این جنبش بدانیم باید گفت که نکات مهمی که در این مانیفست وجود دارد که نمایانگر مطالبات و دغدغههای امروزی نسل جوان هستند.
سیزده- به طور خاص، نقش زنان نسل زد در این جنبش چگونه بوده است؟ آیا می توان گفت که زنان جوان این نسل در خط مقدم مبارزه برای حقوق و آزادیهای خود هستند؟
سعید پیوندی: جنبش زن، زندگی، آزادی شاید اولین جنبش اجتماعی در ایران و یا منطقه است که مطالبات فمینیستی در کانون آن قرار دارند و توسط بسیاری از مردان هم حمایت میشوند. دختران جوان کشورمان از زمان جنبش زن، زندگی، آزادی تا امروز نقش مرکزی در کنش نافرمانی مدنی علیه حجاب اجباری دارند که حکومت را در عمل در تنگنای سیاسی و فرهنگی قرار داده است. یادآوری این نکته مهم ضروری است که دختران جوان و زنان در شرایط یک حکومت خودکامه دست به نافرمانی مدنی می زنند. از نظر تاریخی واژه نافرمانی مدنی برای نخستین بار در عنوان چاپ دوم کتاب هانری داوید تورو (Thoreau) امریکایی در سال ۱۸۶۶ بکار رفت. عنوان اصلی کتاب تورو مقاومت در برابر دولت بود که به موضوع ندادن مالیات به دولت پشتیبان برده داری میپرداخت. در یک برخورد کلی کنشآگاهانه جمعی برای زیر پاگذاشتن هنجار یا قانونی که از نظر اخلاقی و یا فهم عمومی غیرعادلانه است نافرمانی مدنی نامیده میشود. پسوند "مدنی" هم به غیرخشونتآمیز بودن کنش برمیگردد و هم به معنا و خصلت اجتماعی و غیر فردی آن. چنین کنشی سرپیچی ارادی، مسئولانه و ِآشکار قانون است که نه به قصد نفع شخصی، بلکه برای اعتراض به بیعدالتی عمومی انجام میگیرد. کسانی که دست به نافرمانی مدنی میزنند از خطر مجازات زیر پا گذاشتن قانون آگاهاند و به عنوان اعتراض به امر ظالمانه دست به چنین کاری میزنند. فلسفه وجودی این نوع کنش جمعی به این اصل تکیه میکند که قوانین اگر بر خلاف اخلاق، وجدان سلیم و عدالت باشند نمیتوانند اعتبار داشته باشند. در بخش بزرگی از تجربه های شناخته شده جهانی مانند جنبش برابری نژادی در امریکا و یا حرکت گاندی نافرمانی مدنی در چهارچوب جامعه باز و قانونمداراتفاق افتاد. ویژگی ایران این است که نافرمانی مدنی در شرایط حکومت خودکامه شکل گرفته و سرکوب و اذیت و آزار و محرومیت زنان نتوانسته است از پدید آمدن موجهای مقاومت مدنی جلوگیری کند.
در ایران افزایش مشارکت زنان به عنوان بازیگر موثر و سوژه در سیاست و عرصه عمومی یکی از پیآمدهای مستقیم دسترسی آنها به آموزش و دانشگاه است. نیمی از دانشجویان ما دختر هستند و سهم آنها در پژوهش های آکادمیک و فعالیت های علمی و فرهنگی هر روز افزایش مییابد. با وجود این موفقیتهای علمی و آموزشی، سهم آنان در بازار کار و در دنیای سیاست هنوز بسیار ناچیز است. طبق آمار رسمی، زنان حدود 16 درصد نیروی کار ایران را تشکیل می دهند و سهم آنها در مجلس و یا پستهای مدیریتی بسیار ناچیز است. حکومت هنوز جایگاه جدید زنان در جامعه را به رسمیت نمیشناسد و تبعیضهای قانونی پرشمار از جمله حجاب اجباری، ممنوعیتهای مربوط به بدن و تفکیک جنسیتی برابری جنسیتی را در عمل ناممکن می کنند. مشارکت گسترده زنان در سیاست و کنشهای اعتراضی از جمله به خاطر کسب برابری و مخالفت با تبعیضها و سیاستهای جنیسیتزده است. در جنبش سبز زنان نقش مهمی داشتند و در سال ۱۴۰۱ ما شاهد نوعی مرکزیت مطالبات فمینیستی هستیم. این جنبش نماینده نسل جدید زنان ایران است و آنها با شجاعت کم نظیر خود بخشی بزرگی از بار این جنبش را بر دوش کشیدهاند
چهارده- با توجه به اهمیت رسانه ها و شبکه های اجتماعی برای نسل زد، شما چگونه بازنمایی جنبش "زن، زندگی، آزادی" در این فضاها را ارزیابی می کنید؟ آیا این رسانه ها توانستهاند پیام این جنبش را به درستی به نسل زد منتقل کنند؟
سعید پیوندی: رسانههای مستقل و یا مخالف حکومت در خارج از کشور و یا رسانههای بزرگ خارجی توانستند نقش بسیار مهمی در انعکاس آنچه که در ایران گذشت را ایفا کنند. شاید کمتر جنبش اعتراضی در داخل کشور از چنین پوشش خبری برخوردار بود. این در حالی بود که رسانه های عمومی زیر نظر حکومت در بسیاری موارد یا سکوت کردند و یا به تحریف رویدادها دست زدند. گفتگوها و بحثهای انتقادی در رسانههای غیردولتی در داخل و خارج کشور هم نقش مهمی در روشنگری و درک بهتر این جنبش داشتند. خود جوانان اما بیشتر از طریق شبکه های اجتماعی و در دنیای مجازی خبرها و رویدادها و یا بحثها را دنبال کردند. رسانه اصلی این جنبش و نسل زد اما شبکههای مجازی بودند و هستند و وجود این وسیله ارتباطی همهگیر نقش مهمی در همرسانی سریع و گسترده دارد. اگر این جنبش را با تجربه جنبش سبز که که در جریان آن برای اولین بار شبکههای اجتماعی به گونه گسترده در کنشهای اعتراضی مورد استفاده قرار گرفت مقایسه کنیم به میزان دگرگونی در نقش رسانهها در جنبشهای اعتراضی پی میبریم.
پانزده- شما چگونه تاثیر جنبش "زن، زندگی، آزادی" بر تغییرات فرهنگی در جامعه، به ویژه در میان نسل زد، ارزیابی می کنید؟ آیا این جنبش باعث تغییراتی در نگرش ها و ارزش های فرهنگی این نسل شده است؟
سعید پیوندی: در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی جوانان توانستند پرونده مسائل اجتماعی و انتروپولوژیکی که به سویه هستیشناسانه زندگی شهروند جامعه مدرن مربوط میشود را در برابر جامعه بگشاید. منظور من از پروندههای جدید فردیت شهروندی مستقل از حکومت، موضوع بدنیت و نقش آن در إحساس آزادی شهروندی و یا حق زیستن شاد و بدون دخالت آمرانه حکومت است. همان گونه که پیشتر هم اشاره شد نسلهای گذشته توانسته بودند خود را با ممنوعیتها و محدودیت سازگار کنند و با پذیرش زندگی دوگانه گسستی میان زندگی خصوصی درون خانه و عرصه عمومی بوجود آورند. این دوگانگی گاه ریاکارانه پاسخ نسلهای گذشته به ممنوعیتها و محدودیتهای نامتعارفی بود که حکومت دینی به صورتی خودکامه به جامعه ایران تحمیل میکند. نسل جدید علیه این شکل از هژمونی ظالمانه فرهنگی حکومت تئوکراتیک شورش کرد. این نسل نمی خواهد مانند نسل های گذشته دست به مقاومت منفعل و پنهان بزند. برداشتن حجاب، رقص و شادی در عرصه عمومی، هنجارشکنی علنی و سکسوالیته جدید جوانان بخشی از این شورش فرهنگی-سیاسی است. نمادهای این نسل پرستو، ترانه، سپیده، شروین، توماچ، خدانور هستند و بخش بزرگی از نیروهای سیاسی درون حاکمیت و گاه حتا در اپوزیسیون از درک این چرخش مهم بازمانده اند. جنبش زن، زندگی، آزادی بستری بود که در آن نسل جدید بدن، آزادی پوشش، زیستن شاد و حق شهروندی مدرن را با سیاست در همآمیخت. نسل جدید بازیگر اصلی جنبش بود و هست و تجربه جنبش برای جوانان بسیار اساسی بود. جنبش ۱۴۰۱ نقش مهمی در هویت بخشی و رویت پذیری این نسل بازی کرد و به آنها مشروعیت اخلاقی و سیاسی بخشید. آن چه امروز در هنر اعتراضی در ایران و یا بحثهای انتقادی بسیار باز می بینیم پیآمد این جنبش است. پویایی و خلاقیت کم نظیر این جنبش در همین رابطه متقابل دیالکتیکی میان بازیگران و کنش جمعی اعتراضی قابل مشاهده است.
شانزده- با توجه به تحولات اخیر و جنبش های اجتماعی مانند "زن، زندگی، آزادی"، به نظر شما نسل زد چه نقشی در آینده سیاسی و اجتماعی ایران خواهد داشت؟ آیا این نسل آماده است تا در ساختن آیندهای بهتر برای کشور نقشی کلیدی ایفا کند؟
سعید پیوندی: مسئله اصلی در کشور ما نبودن گفتگوی بین نسلی و شکاف بین نسلهاست و فقدان افق روشن تغییر و امید به آینده. در حکومت کسی شاید به خوبی نسل جوان را درک نمیکند و قادر به گفتگو با جوانان نیست. نظام حکمرانی در دنیای دیگری به سر میبرد و با دنیای امروز و روح زمانه بیگانه است. چند نفر از دست اندرکاران موسیقی گوش می کنند، به سینما می روند، رقصیدهاند، عاشق شدهاند، به زیبایی بدن خود اهمیت دادهاند... نظام آموزشی بیشتر به فکر ربودن عقل و مغز و تحمیل یک هویت دینی ناسازگار با زمانه به نسل جوان است تا گفتگوی واقعی. این نسل سرخورده، نومید، بدبین، براق و خشمگین است و میل شدید فرار از ایران به همین احساس بیگانگی در درون کشور مربوط میشود. این شکافها و بحرانهای فرهنگی و نسلی آینده ایران را تار و مبهم میکند. همزمان با وجود بحرانهای چند سویه مربوط به اقتصاد، بازار کار، قدرت خرید، فقر روزافزون، محیط زیست، بن بست سیاسی در داخل، تنش های ژئوپولتیکی، چگونه می توان از ساختن آینده بهتر و یا ایفای نقش کلیدی نسل جدیدی که به بازی گرفته نمیشود سخن به میان آورد؟ چگونه می توان به آینده اندیشید زمانی که بخش بزرگی از جوانان به مهاجرت فکر میکنند و حس تعلق به یک سرزمین و میهن معنایش را برای آنان از دست داده است ؟
با تشکر از گفتگو و همکاری شما
سپاس از اینکه فرصت این گفتگو را با پرسش های خوب در اختیار من گذاشتید.